سلام

امروز می خوام داستان تیر و هدف را براتون بگم البته این داستان کج تابی داره یعنی در ÷شت این داستان 1معنی دیگه هست

که همه کس نمی تونند اون معنی روبفهمند برای همین تصمیم گرفتم هر کس که بتونه معنی دوم این نوشته را درک کنه ودر

قسمت نظرخواهی اون را برام بنویسه اسمش در وبلاگ من به عنوان .............؟ درج خواهد شد.

 

 

 

نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده که با یک نفر دیگه یه تیم تشکیل بدین و بعد از

مدتی که که با هم تمرین های سخت و دشوارو گذروندید بعد دقیقا چند وقت (چندسال)

مونده به رقابت اصلی یه دفعه بیاد بزن سر شونتون و بگه (فلانی دنبال دردسر نگرد و بیا خیلی راحت از هدفت بگذر)

 

 

 

 

فکر کنیداز مدتها قبل برای رسیدن به یه هدفی از مدتها قبل برنامه ریزی کرده باشید

جنگیده باشید سکوهای زندگی رو دوتا دو تا بالا رفته باشیدبا انواع و اقسام حرفها

کنار اومده باشید بعضی وقت ها هم روی همون سکوهای زندگی کم اورده باشید

ولی باز هم به عشق رسیدن به هدف دستاتون روی دو زانوی خسته تون گذاشته

باشید و با یه یا مولا از جا بلند شده باشید و دوباره به راه افتاده باشیدوبالاخره

در میون راه به هدف بر می خورید و اونجا اون هدف میزنه

سر شونتو بهت می گه ((فلانی دنبال دردسر نگردوبیا از خیر من بگذر

در حالی که همون هدف از ابتدا من و تشویق به مبارزه می کرد))

سلام من اومدم
بابا  معلوم نبود وبلاگ چی شده بود دل و قلوش ریخته بود بیرون ۱روز بیداری کشیدم تا درست بشه